جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر و دکلش از ایمان
در شبی مهتابی
سفری دور و دراز میکنم از لب دریا آغاز
دل به امواج بلا خواهم داد
اگر هم ساز مخالف بزنندو باد به همراهی طوفان خواهد
که مرا منصرف از راه کند
راه بیراهه کند مضطر و درمانده کند
باکی نیست
من به همراه دعایی دارم
و به دل قطب نمایی دارم
و اگر در طی راه
به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی
باز اندوهی نیست
بازوانی دارم
میزنم آب و شنا میکنم و میدانم
که خدایی دارم که اگر خسته شدم دستگیرد بی شک
و به ساحل برساند به یقین
:: برچسبها:
شعر,